سایه انداز. سایه دهنده. سایه گستر: پراکنده گشت آن بزرگ انجمن همه شاد از آن سرو سایه فکن. فردوسی. توانم مگر پایگه ساختن بر شاخ آن سرو سایه فکن. فردوسی. سایۀ خویش هم نهان خواهم چون شود سرو دوست سایه فکن. خاقانی. کم مباش از درخت سایه فکن هر که سنگت زند ثمر بخشش. ابن یمین. رجوع به سایه افکندن و سایه فکندن شود
سایه انداز. سایه دهنده. سایه گستر: پراکنده گشت آن بزرگ انجمن همه شاد از آن سرو سایه فکن. فردوسی. توانم مگر پایگه ساختن بر شاخ آن سرو سایه فکن. فردوسی. سایۀ خویش هم نهان خواهم چون شود سرو دوست سایه فکن. خاقانی. کم مباش از درخت سایه فکن هر که سنگت زند ثمر بخشش. ابن یمین. رجوع به سایه افکندن و سایه فکندن شود
پرتو افکندن: می بر ساعدش از ساتگنی سایه فکند گفتی از لاله پشیزستی بر ماهی شیم. معروفی بلخی. هر کجا طلعت خورشیدرخی سایه فکند بیدلی خسته کمربستۀ جوزا برخاست. سعدی. ، عنایت و توجه داشتن: چون همایم سایه ای بر سر فکن تا در اقبالت شوم نیک اختری. سعدی (طیبات)
پرتو افکندن: می بر ساعدش از ساتگنی سایه فکند گفتی از لاله پشیزستی بر ماهی شیم. معروفی بلخی. هر کجا طلعت خورشیدرخی سایه فکند بیدلی خسته کمربستۀ جوزا برخاست. سعدی. ، عنایت و توجه داشتن: چون همایم سایه ای بر سر فکن تا در اقبالت شوم نیک اختری. سعدی (طیبات)
دهی است از دهستان درزوسایه بان بخش مرکزی شهرستان لار. واقع در 123 هزارگزی شمال خاورلار در دامنۀ کوه پیر خروس و دارای 221 تن سکنه است. آب آنجا از چاه و باران تأمین میشود. محصول آن غلات، دیمی، لبنیات و خرما. شغل اهالی زراعت و گله داری. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از دهستان درزوسایه بان بخش مرکزی شهرستان لار. واقع در 123 هزارگزی شمال خاورلار در دامنۀ کوه پیر خروس و دارای 221 تن سکنه است. آب آنجا از چاه و باران تأمین میشود. محصول آن غلات، دیمی، لبنیات و خرما. شغل اهالی زراعت و گله داری. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
آفتاب گیر. (رشیدی). ساباط. (زمخشری) (المنجد). ظلّه. ظلّه. (منتهی الارب). مظلّه. (دهار). غیایه. (منتهی الارب) : بر سر رستم ستاره ای زده بودند که او را سایه همی داشت باد بر آمد و آن سایه بان بر آب افکند. (ترجمه طبری بلعمی). دیگران سایه بانها داشتند از کرباس. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 641). مه را دو نیمه کرد و بدست چو آفتاب سایه زبر زمینش و از ابر سایه بان. خاقانی. ای ملک راستین بر سر تو سایه بان وی فلک المستقیم از در تو مستعار. خاقانی. از پرّ عقاب سایه بانش در سایۀ گرگ استخوانش. نظامی. بچند روز دگر آفتاب گرم شود مقر عشق بود سایه بان و سایۀ بان. سعدی. بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایه بان دارد بهار عارضش خطی بخون ارغوان دارد. حافظ. رجوع به سایبان شود. - سایه بان سیمابی، کنایه از ابر. (رشیدی). رجوع به سایبان سیمابی شود
آفتاب گیر. (رشیدی). ساباط. (زمخشری) (المنجد). ظِلّه. ظُلّه. (منتهی الارب). مَظَلّه. (دهار). غیایه. (منتهی الارب) : بر سر رستم ستاره ای زده بودند که او را سایه همی داشت باد بر آمد و آن سایه بان بر آب افکند. (ترجمه طبری بلعمی). دیگران سایه بانها داشتند از کرباس. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 641). مه را دو نیمه کرد و بدست چو آفتاب سایه زبر زمینش و از ابر سایه بان. خاقانی. ای ملک راستین بر سر تو سایه بان وی فلک المستقیم از در تو مستعار. خاقانی. از پَرّ عقاب سایه بانش در سایۀ گرگ استخوانش. نظامی. بچند روز دگر آفتاب گرم شود مقر عشق بود سایه بان و سایۀ بان. سعدی. بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایه بان دارد بهار عارضش خطی بخون ارغوان دارد. حافظ. رجوع به سایبان شود. - سایه بان سیمابی، کنایه از ابر. (رشیدی). رجوع به سایبان سیمابی شود
دهی است از دهستان کلیائی بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاه واقع در 32 هزارگزی شمال باختری سنقر و 3 هزارگزی هفت آشیان دامنه. سردسیر. دارای 270 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه و رود کریجه تأمین میشود. محصول آن غلات، حبوب، توتون. شغل اهالی زراعت، قالیچه، جاجیم، پلاس بافی. تابستان از هفت آشیان اتومبیل می توان برد. در دو محل بفاصله دو هزارگزی واقع به علیا و سفلی مشهور و سکنۀ علیا 215 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان کلیائی بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاه واقع در 32 هزارگزی شمال باختری سنقر و 3 هزارگزی هفت آشیان دامنه. سردسیر. دارای 270 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه و رود کریجه تأمین میشود. محصول آن غلات، حبوب، توتون. شغل اهالی زراعت، قالیچه، جاجیم، پلاس بافی. تابستان از هفت آشیان اتومبیل می توان برد. در دو محل بفاصله دو هزارگزی واقع به علیا و سفلی مشهور و سکنۀ علیا 215 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)